سایت روشنگران و مطالعات زنان: به روال سالهای گذشته صفحهای را با عنوان «پیشنهاد نوروزی» اختصاص دادهایم به مولفان و مترجمان تا هر کدام برای ایام نوروزِ شما مخاطبان و دوستداران ِآثار نشر روشنگران به انتخاب اثری را برگزینند تا بعنوان پیشنهادی برای مطالعهی نوروزی شما باشد. پیشنهاد نوروزی محمدرضا مرزوقی: کتاب «شناس» زرین، دختری بی نام و نشان و ناشناس است که روزی توسط «اوسا تقی» به کارگاه قالیبافی آورده شده. راوی داستان زنی است که مسوول و بالاسر دختران قالیباف است. زرین که احوالاتش عجیب است و گاهی مات به نقطهای خیره میشود و باعث اعجاب دیگر دختران قالیبافخانه است، دستش هم کج است و گاه خامهای چیزی زیر لباسش گرفته و کش میرود. یکی از دخترها راپورتش را به مسوول کارگاه میدهد و وقتی برای وارسی بدنی او می آید متوجه میشود دخترک باردار است و شکمش لااقل پنج ماهه است. هر کاری میکنند از زیر زبانش بکشند که بچه از کیست فقط خل و چل بازی در میآورد و چیزی بیشتر از حرص و عصبانیت نصیب دیگران نمیکند. مصیبت به کارگاه قالیبافی آمده و حالا در فکر هستند یک جوری از شر این تخم حرام خلاص شوند. چیزی به خورد زرین میدهند بلکه با عقزدن، بچه جاکن شود و بیفتد. تاثیری نمیکند و دخترک بچه را به دنیا میآورد. داستان با پایانی محتوم به انتها میرسد. مردمی که به حیاط قالیبافی ریختهاند میشنوند که بچه تازه به دنیا آمده حرف میزند. شایعه دهان به دهان میچرخد. اما نمیدانیم چگونه در سطری دیگر همان کودک تکهتکه شده و یکی از زنها جنین تکهتکه را لای پارچه گذاشته میبرد خاک کند. با این پایان داستان میتوانست تنه به رئالیسم جادویی ریشهدار در اعتقادات و خرافات محلی بزند اما با تغییر آن کمی از هدف دور شده. با وجود این داستانی است پر آب چشم درباره فقر و بیکسی آدمهایی که میان زمین و آسمان یک ستاره ته جیب خود ندارند و از ابتدا نافشان را انگاری با بیکسی بریده اند. تنهایی این دختر هرچند در میان روایت منسجم اما شاخه به شاخه راوی کمی کمرنگ به نظر میرسد ولی مانع اراین نمیشود که با نزدیکی به او خود را همذات او تصور نکرد. هر چند میشد تنهاییهای زرین را بهتر ساخت و پرداخت. خصوصا که گهگاه اینطور به نظر میرسد زرین برای پنهان ساختن حقایقی است که اینطور خود را به خل بودن زده است. داستانهای دیگر مجموعه «شناس» هم هر کدام به نوعی درباره مسائل و مشکلاتی است که زنان در جوامع بسته روستایی یا شهرهای کوچک با آنها درگیر هستند. دختری که به دلیل نقص جسمیاش در اثر سوختگی، مورد تمسخر دیگر خواهر و برادرانش است و در نهایت به عقد مردی کور در میآید که عیب او را نمیبیند و در عین حال مانع از ترشیدگی و بی سر و سامانی او میشود. بسته بودن و تنگنای انتخابی که دختر به دلیل نقصی در بدنش (نقصی که هیچ تقصیری در آن نداشته) گرفتار آن است چنان همذات پنداری مخاطب را درگیر خود میکند که میاندیشی مهم نیست زن باشد یا مرد، هر کس به تناسب شرایطش وقتی گرفتار چنین معضلی میشود موقعیت غمانگیزی پیدا میکند. البته گاهی این همدردی صورتی از خیالات نه چندان با اهمیت به خود میگیرد که میل جسمی و تنانه شخصیتها در آنها نمودی برجسته دارند. امیالی که البته اگر کمی با روانشناسی ساخته و پرداختهتری به آنها اشاره شده بود اثر را از یک داستان صرفا جهت دار به سمت حقوق زن در خانواده، به اثری شاخص با شناسههای روانی بدل میکرد که میشد در جدول بزرگتری از معضلات جامعه بشری قرارش داد و انسانهای بیشتری را درگیر آن کرد. در داستان «سوغات»، حیات که تمام آرزویش خریدن لحاف و تشکی برای خودش و عزت، شوهرش، است وقتی سرانجام پولش را جمع میکند و به هدفش میرسد عزت با زنی صیغهای به خانه بر میگردد و شب را با زن تازه در آن تشک سر میکنند و حیات از حرص دندان درد را بهانه میکند و یک دندانش را سر این قضیه از دست میدهد. هر چند این از دست دادن دندان کمی غیرقابل قبول در داستان به نظر میرسد و دلیل و موجبیت مبرهن و محکمی برای آن وجود ندارد اما برای نشان دادن حرصی که زن شکست خورده میخورد چندان ناکارآمد نبوده. زنی که سرانجام خانه را ترک کرده و راهی شهری غریب میشود. مجموعه داستانی «شناس» را میتوان در دسته ادبیات روستایی قرارش داد اما گهگاه دغدغههایی کاملا شهری در برخی داستانها این موضوع را نقض میکند. اما مطمئنا به عنوان مجموعه داستانی درباره زنان قابل پذیرش است. |
|